گزارشگر:احمــد عمران/ دو شنبه 10 جدی 1397 - ۰۹ جدی ۱۳۹۷
در اینکه سرانجام حکومت موفق شد دو تن از شایستهترین شخصیتهای استخباراتی و نظامیِ کشور را در رأس دو نهاد مهمِ امنیتی قرار دهد، هیچ جای شک وجود ندارد. دانش، تجربه و تعهدِ امرالله صالح و اسدالله خالد چیزی نیست که حالا ثابت شده باشد. این دو تن در سراسر زندهگی سیاسی و مبارزاتیشان نشان دادهاند که نسبت به بسیاریها از کفایت و شایستهگیِ بیشتر برای مدیریت نظامیِ کشور برخوردار هستند و واقعاً مردم و کشورشان را دوست دارند. اما فراموش نباید کرد که این دو تن از بقایای همان حکومتی اند که تا دیروز و شاید هم همین حالا سخنگویانِ ارگ از آن به عنوان حکومت ناکام، فاسد و بدون کارگزارهای موفق در مقایسه با حکومت مقتدرِ خودشان! یاد میکنند.
سخنگویان و مقامهای حکومت وحدت ملی زمانی که میخواهند برای مشکلاتشان توجیهی بیابند، آن را صاف و ساده به گردن حکومتِ گذشته میاندازند، در حالی که اکثریت مقامهای فعلیِ دولت و حکومت به شمول آقای غنی، از بقایای همان حکومت اند. اگر حکومت قبلی ناکامیهایی داشت، که البته داشت و بسیار زیاد هم داشت، این افراد در ناکامیهای آن دخیل اند و اگر نقطۀ قوتی نیز داشت، بازهم این افراد در آنها سهمی دارند. این را نیز باید یادآورشد که قوت و ضعفِ افراد همانگونه که میتواند به کُل ساختار و برنامههای کُلیِ حکومت مربوط شود، به خود کارگزاران هم ربط پیدا میکند.
در حکومتِ گذشته افزون بر اینکه ضعف مدیریتی و ساختاری وجود داشت، افرادی هم در رأسِ امور بودند که کارایی چندانی نداشتند و بنا بر ملاحظات و آنگونه که آقای کرزی دوست داشت بگوید، بنا به مصلحتهایی به بدنۀ حکومت راه یافته بودند؛ اما در عین حال بودند افرادی که واقعاً توانایی و شایستهگیِ لازم برای پیشبرد کارها را داشتند و طی تجربۀ کاری خود نشان دادند که بیش از دیگران میتوانند مفید واقع شوند. آقایان صالح و خالد بدون تردید در ردیف همین افراد قرار دارند. اما نکتۀ مهم این است که این افراد با وجود داشتن تواناییهای لازم، برنامه و انگیزه برای ایجاد تغییر و بهبود وضعیت، نباید وعدههایی بسپرند که عملی کردنِ آنها در شرایط افغانستان اگر ناممکن نباشد، ولی بسیار دشوار است.
اینکه جامعه به انگیزه و اعتماد به ساختارهای موجود نیاز دارد و حداقل از نظر روانی باید تقویت شود، حرفِ دقیقی است اما اینگونه وعده سپردنهای فراوان، به چکهای بیمحل شباهت پیدا میکند که روزی دامنِ خود این افراد را خواهد گرفت و برایشان مشکلساز خواهد شد. از قدیم گفتهاند که «سنگ بزرگ علامت نزدن است». آقایان صالح و خالد با توجه به این سخنِ حکمتآموز، در سپرده وعدههایشان باید از دقت و احتیاط لازم کار بگیرند. وعده سپردن کار آسانی است اما عملی ساختنِ وعدهها کاری است دشوار. اگر ایشان نیز همچون اسلافِ خود به سپردنِ وعده مصروف شوند، آنگاه هیچ کاری از پیش نخواهد رفت. البته در این وعده سپردنها تا به حال آقای خالد گامهای بیشتری نسبت به آقای صالح برداشته، ولی برای هر دویِ آنها بهتر آن خواهد بود که به جای سپردن وعدههایی که برخی از آنها بدون شک به دلیل دشواریهای شرایط افغانستان بیپشتوانه خواهند بود، گامهای عملی، قاطع و سنجیده برای بهبود وضعیتِ بحرانی و آشفتۀ امنیتی بردارند.
زمانی که آقای غنی به مبارزات انتخاباتیِ خود در سال ۱۳۹۳ آغاز کرد، وعدههای زیادی برای بهبود وضعیت افغانستان داد. او از بهوجود آوردن چند میلیون شغل برای بیکاران، تأمین سرپناه برای بیسرپناهان، زمینۀ تحصیل بهتر برای جوانان و ایجاد شرایط امنیتی مطمین سخن میگفت، اما حالا وقتی به کارنامهاش نگاه کنیم، هیچیک از آن وعدهها عملی نشدهاند. البته در آن زمان آقای غنی میدانست که وعدههای میانخالی و چکهای بیمحل به مردم میدهد و این کار را قصداً انجام میداد تا بتواند حمایتِ بیشتری را در انتخابات کسب کند. اما آقایان صالح و خالد چرا چنین وعدههایی میسپارند؟
حرفِ ساده و دقیق این است که آنها در برابر یک آزمون بزرگِ تاریخی قرار گرفتهاند که بتوانند شایستهگیهایِ خود را در عمل ثابت سازند. در اینکه آقای غنی نیز چندان ناراضی نخواهد بود که آنها در این آزمون ناکام شوند، نباید شک کرد. آقای غنی عاشق چشم و ابرویِ صالح و خالد نبوده و نیست که دو پُست کلیدیِ حکومت را به آنها واگذار کند. سه دلیل بیشتر از هر دلیلِ دیگری آقای غنی را واداشت که وزارتهای داخله و دفاع را به این دو تن بدهد. نخست، نجاتِ خود از انتقادهایی که علیهاش در مورد گزینش افراد در پستهای حساس و کلیدی وجود داشت؛ دوم اثبات ناکارآمدی این افراد در صورتی که دستاوردی نتوانند در وزارتهایِ خود رقم زنند تا بعد بگوید که من کار را به کسانی سپردم که شما میگفتید ولی آنها نیز توانایی لازم را نداشتند؛ و سوم استفاده از وجه ضدطالبانی و ضدپاکستانیِ این افراد در رویاروییهای سیاسی با پاکستان.
سوای این موارد، هیچ مورد دیگری را نمیتوان یافت که دلیلی برای گزینش این افراد در پستهای کلیدی دفاع و داخله باشد. حالا آقایان صـالح و خالد با توجه به چنین چالشهایی باید گامهایشان را بردارند. گفتن اینکه ما جنگ را به لانههای تروریستها میبریم و یا اینکه باید از حالت دفاعی به حالتِ تهاجمی تغییر مسیر بدهیم، تا زمانی که این وعدهها از قوه به فعل درنیایند، هیچ تغییری در وضعیت به وجود نخواهد آورد. ما بیشتر از آنکه به شعار و وعده نیاز داشته باشیم، نیازمند قاطعیت و برداشتن گامهای استوار و جسورانه هستیم. افغانستان در لبۀ تیزِ بحرانهای امنیتی و سیاسی قرار دارد و اگر این دو تن نتوانند تغییری حتا مقطعی و جزیی در وضعیت بهوجود آورند، آنگاه کُل امیدها به یأس خواهد انجامید و این دو تن نیز وجاهت سیاسی و اجتماعیِ خود را از دست خواهند داد. ما وقتی حرف میزنیم، واقعاً زیبا حرف میزنیم ولی با حرف زدن که وضعیت تغییر نمیکند. وضعیت زمانی رو به بهبود خواهد گذاشت که این دو تن بتوانند با توجه به دامهایی که بر سرِ راهشان چیده شده است، گامهای موثری در بهبود شرایط بردارند. آنگاه بدون اینکه نیاز به تبلیغ و سپردنِ وعده داشته باشند، مردم خواهند گفت که واقعاً کار به اهلِ کار سپرده شده است.
Comments are closed.